وسط راهروی تاریک
دکهی ته راهرو را تا حالا ندیده بودند. نیماستوانهای بود زرد و بنفش، شبیه قوطی کنسروی نصفشده. رویش عکسی بود از صحنهی یک سیرک و دلقک بدقیافهای که از دهانش آتش بیرون میداد. گوشهی چپ عکس، مردی سر قطع شدهی خونچکانش را گرفته بود دستش. سربریده میخندید. کنار دکه مردی کشیده و لاغراندام ایستاده بود ...
بیشتر بخوانید